داستان درباره ی زنی به اسم نرگس هست که دو سال از فوت شوهرش میگذره… دوتا بچه داره و یه زندگی شاید آرام… تا اینکه با پیشنهاد نزدیک ترین دوستش که مشکل ناباروری داره، دنیاش دوباره تکون میخوره! به دوستای عزیزش، معصوم و حامد بیش از اندازه مدیونه، ولی پذیرفتن باردار شدن اونم از حامد اصلا تو مخیله اش نمی گنجه… خلاصه بعد از ماجراهایی قبول میکنه… چون یه پژوهشگر اجتماعیه، به بهانه ی یه تحقیق خارج از کشور، از ماه پنجم بارداریش به یکی از شهر های دور از خونه ش میره و دل از بچه هاش میکنه! مشکلاتش از اونجایی شروع میشه، که عشق دوران نوجوانی ش که از قضا پسر عموش هست، اونو در موقعیتی نامناسب با شرایطی نامناسب تر میبینه!!